سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رایحه ظهور زنجان
 

 

یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود. بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد اما دختر خانوم عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه ، به حراست میگه. روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت ،اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن. ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!

 

نتیجه اخلاقی این ماجرا. پسرهای گرامی دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/1/17 توسط rayehezohur

بچه بودیم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مردهای قوی ......بزرگ شدیم دخترا

عاشق مردای قوی شدن و پسرا عاشق عروسکا



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/12/14 توسط rayehezohur

عشق قبل از ازدواج

عموم مردم از «عشق» به عنوان یکى از گرانبهاترین تحفه هاى هستى یاد مى کنند و عاشق بودن را سعادت خود مى دانند. کم تر کسى یافت مى شود که از آن گریزان باشد و در ژرفاى دل خویش آن را آرزو نکند. قبل از هر چیز باید دانست که عشق عبارت است از: دوستى و محبت در حد زیاد. و آن بر دو نوع است:

عشق الهى، که مراد از آن محبت و دوستى وافر نسبت به خداوند متعال و هر کسى که در جهت و طریق اوست، مى باشد مانند: عشق و دوستى نسبت به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاء اللّه . چنین عشق و محبتى، ممدوح، و دارنده آن قابل ستایش است.

نوع دیگرى از عشق، عشق مجازى است که منشأ آن، خواسته هاى غریزى و امیال نفسانى مى باشد و بحث ما در این مقاله، بر محور این عشق متمرکز است؛ عشقى که برخى از جوانان در دوران جوانى به آن دچار شده و خواسته یا ناخواسته سرنوشت خود را دست خوش ناملایمات آن مى سازند و در بیشتر مواقع باناکامى و شکست مواجه مى شوند. چنین عشقى، ارمغانى جز پشیمانى و از بین رفتن نقد جوانى براى آنها به همراه نخواهد داشت. به قول مولوى:

عشقهایى کز پى رنگى بُوَدعشق نَبوَد عاقبت ننگى بُوَد

گروهى بر این باورند که شروع زندگى بدون عشق، ورود به کارزار نامشخصى است که هیچ تجربه اى در آن نیست.

این گروه، از عشق به عنوان ضامن زندگى مشترک یاد مى کنند و هر پیوندى را که عارى از عشق پیشین باشد، نفى مى نمایند. ایشان بر این عقیده اند که آشنایى دو جوان و رفتارهاى محبّت آمیزشان، پایدارى زندگى آینده آنان را تضمین مى کند و آن گاه با شناختى دقیق از یکدیگر پا به عرصه زندگى مى گذارند و... .

همه این حرفها یک روى سکّه است و خوب است در اینجا روى دیگر سکّه را هم بنگریم و از حقایق آن با خبر شویم. متأسفانه افرادى که دم از عشق پیش از ازدواج ـ که معمولاً به صورت خیابانى یا اینترنتى و یا... پدید مى آید ـ مى زنند، خود و دیگران را فریب مى دهند و یا از حقیقت همیشه تلخى که در ادامه این داستانها به وجود مى آید، خبر ندارند؛ حقیقتى که آمار و ارقام از آن خبر مى دهد و دفاتر طلاق از چهره آن پرده بر مى دارد.

تحقیقات نشان مى دهد 95 درصد از ازدواجهاى اینترنتى و خیابانى ناموّفق هستند.

به راستى اگر عشقى که ادعا مى کنند، ضامن پیوند آنها مى باشد، پس چرا بعد از گذشت مدت زمان کوتاهى از زندگى، سر از دادگاه ها و دفترهاى طلاق در مى آورند؟ چرا آن دو دلداده عاشق این چنین به خون هم تشنه اند؟ مگر آنها یکدیگر را از صمیم قلب دوست نداشتند و تمام وجود یکدیگر را با عشق در نیامیخته بودند؟

بعد از تحقیق و تأمل به این نتیجه مى رسیم که شکست در زندگى مشترک، داراى علل فراوانى است که یکى از مهم ترین آنها عشقهاى غلط قبل از ازدواج است. ما در این رهگذر به برخى از آثار عشق مجازى قبل از ازدواج اشاره مى کنیم:

1. شناخت سطحى

به طور کلى، عشق یا همان علاقه شدید قلبى، راه تعقل و تفکر را بسته و عیوب معشوق را بر عاشق مى پوشاند. عاشق چیزى جز زیباییهاى معشوق را نمى بیند؛ حتّى کاستیها و نقایص او را کمال مى انگارد. به عبارت دیگر، محبّتى که پشتوانه معرفتى نداشته باشد، باعث مى شود انسان کورکورانه در مقابل فرد مورد نظر، تسلیم شود و با تفکر و تعقل در مورد آن تصمیم گیرى نکند. از همین رو، وقتى دو جوان از دو جنس مخالف با هم آشنایى پیدا مى کنند، به علت شور و هیجان زیادى که دارند، فقط در فکر برقرارى ارتباط صمیمى با هم هستند. دختر به این مى اندیشد که چگونه محبوبیت خویش را نزد پسر افزایش دهد و پسر در این اندیشه است که چگونه مى تواند اوقات بیشترى را با او بگذراند و از همراهى او لذت ببرد و به قول حافظ:

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارشگل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

بنابراین، هیچ یک در فکر بررسى دقیق طرف مقابل نیست و سعى مى کند او را همان طور که مى خواهد، ببیند؛ نه آن طور که هست. در نتیجه، شناخت آن دو، یک شناخت سطحى است که محدوده آن در چشم و ابرو و صورت و قیافه خلاصه مى شود و حتى هنگام گفتگو در مورد روحیات هم، به بحث در مورد خصوصیاتى مى پردازند که آتش عشق را در میان آنها شعله ور مى کند؛ به طورى که هرگز از نقاط تاریک روحیات خویش سخنى به میان نمى آورند تا نکند این محفل عاشقانه بر هم ریزد و اینجاست که آغازى براى یک سرانجام و پایان تلخ شکل مى گیرد. عدم شناخت واقعى دو طرف از یکدیگر موجب تشدید روابط عاشقانه مى شود و شعله هاى این عشق، ریشه هاى عقل و خرد را مى سوزاند.

سرانجام با اصرار فراوان و کشمکشهاى خانوادگى موفق به ازدواج مى شوند؛ ازدواجى که با گذشت هر روز، حرارت عشق آنها را نیز کاهش مى دهد و نقطه هاى مبهم وجودشان که قبلاً در صدد مخفى کردن آنها بودند، براى هم آشکار مى شود. از این رو، روند نزولى عشقشان آن قدر ادامه مى یابد که آنها را به دشمنانى سرسخت تبدیل مى کند و بدین ترتیب، پس از گذشت مدت کمى از زندگى، دعواها، تنشها، پرخاشها و خرده گیریها شروع مى شود و دنیاى رمانتیک تصوراتشان به معرکه جنگ و جدال تبدیل مى گردد و آن گاه چاره اى جز متارکه نمى بینند.

2. وعده هاى دروغین

دختر و پسرى که قبل از ازدواج رابطه غیر مجاز دارند و به معاشقه مى پردازند، معمولاً از جاده اعتدال خارج مى شوند و شخصیت خویش را براى هم آن چنان معرفى مى کنند که هر یک از دیگرى فرشته اى بى نقص در ذهن مى پروراند.

همچنین در این دوران هر کدام وعده هاى دست نیافتنى بسیارى را به دیگرى مى دهد. به عنوان مثال، پسرها مى گویند: «براى لحظه اى نیز تو را تنها نخواهم گذاشت.» «تمام زندگى من تو هستى.» «لحظه به لحظه به تو عشق خواهم ورزید.» و وعده هاى اقتصادى خود را این گونه بیان مى کند: «بهترین منزل را در بهترین نقطه شهر برایت مهیا مى کنم.» «زیباترین لباسها را برایت فراهم مى کنم.» و...

این وعده هاى خیالى افزون بر آنکه اکثرا دروغ است، نشانگر شخصیت نامتعادل مى باشد و به قول امیر المؤمنین علیه السلام : «خصلتى زشت تر از دروغ گویى نیست.» از این رو، باعثِ به وجود آمدن یک تصور غلط براى طرفین، قبل از ورود به زندگى مى گردد و آنها با همین تصورات و توقعات، وارد زندگى مشترک مى شوند و هنگامى که در متن زندگى قرار گرفتند، حقایق تلخ و بعضا غیر قابل تحملّى را مى بینند که موجب یکّه خوردنشان مى گردد و همین غافل گیرى سبب مى شود تا اولین برخورد آنها با اتهام به یکدیگر و آگاهى به عدم صداقت طرف مقابل آغاز شود. و این نتیجه همان وعده هاى پوچ و تهى است که بى حساب به یکدیگر مى دادند؛ غافل از آنکه «اَلْکِذْبُ فَسَادُ کُلِّ شَى ءٍ؛ دروغ تباه کننده همه چیز است.»

3. عدم اعتماد

یکى از بارزترین آثار عشق مجازى قبل از ازدواج، عدم اعتماد به یکدیگر است. در این پیوندها هیچ یک از دختر و پسر به گذشته یکدیگر اعتماد ندارند و به دیده شک به هم مى نگرند. این حالت بیشتر در پسرها دیده مى شود. پسران به طور طبیعى به این فکر مى افتند که از کجا معلوم، همسرم قبل از من با کس دیگرى نیز آشنا نبوده باشد و پس از این نیز طرح دوستى با کسى دیگر نریزد و دامانش به خیانت آلوده نشود. شاید دست دیگران نیز به حریم او راه پیدا کرده است! آیا من اولین و تنها کسى هستم که به محدوده شخصى او قدم مى گذارد یا غیر از من پاى کس دیگرى هم در میان بوده است؟

البته این تصورات خیلى هم بى ربط نیست؛ چرا که اساسا دخترى که بتواند با پسرى این چنین ارتباط برقرار کند، معنایش این است که جرأت برقرارى این گونه ارتباطها را با پسرهاى دیگرى هم داشته و گرنه هرگز پاسخ مثبت به هیچ جنس مخالفى براى برقرارى ارتباط خارج از محدوده دینى نمى داد؛ حتى به همین شخصى که الآن شوهر اوست.

از این رو، کارشناسان به تمام دختران توصیه مى کنند از دادن پاسخ مثبت به خواستگاران خیابانى خوددارى کنند؛ چرا که در اکثر موارد زندگیهاى این افراد با بى اعتمادى مرد به آنها همراه مى گردد و عاقبت از هم مى پاشد.

باید دختران در انتظار خواستگار مطلوب خویش بمانند؛ زیرا اولاً این انتظار با فطرت دختران که بر پایه حیا استوار است، بیشتر سنخیت دارد و باعث مى شود این گوهر با ارزش که براى دختران از بایسته ترین ویژگیها محسوب مى شود، محفوظ بماند و ثانیا انتظار کشیدن و عمرى آسوده زیستن بهتر از ارتباط غیر مشروع و شکست غیر قابل جبران در زندگى است. شاید در ابتدا فکر کنید این خواستگار، مرد رویاهاى شما نیست؛ ولى مطمئن باشید حتى اگر خودتان نیز اقدام مى کردید، نمى توانستید به مرد مورد نظر خویش دست پیدا کنید؛ چون هرگز انسان نمى تواند کسى را پیدا کند که به طور کامل و از همه لحاظ مطابق میل و خواسته اش باشد.

پس بهتر است در این ماجرا طبق سنت دیرینه و مرسوم خویش که ریشه در آیین مذهبى و ملّى مان دارد، عمل کنیم و پس از انجام تحقیقات لازم در خصوص شخصیت خواستگار مورد نظر، به خداوند متعال توکل کنیم.

و اما عشق چه مى شود؟

شاید خواننده گرامى بگوید: شما بدون در نظر گرفتن نیازِ انسان به عشق ورزى و محبت، هر چه خواستید گفتید. مگر مى شود به جوان بگوییم که عاشق نباش! مگر مى شود این موهبت خدادادى را از او سلب کرد! اصلاً یکى از مهم ترین و به یاد ماندنى ترین خاطرات زندگى، مربوط به معاشقه هاى دوران جوانى است. چگونه از جوانها بخواهیم در صدد ساختن خاطره هاى شیرین براى آینده شان نباشند!

پاسخ این است که ما هرگز با عشق مخالف نیستیم و هرگز در صدد رد کردن آن نخواهیم بود. چگونه آن را رد کنیم! در حالى که ادبیات و فرهنگ دینى ما پر است از مفاهیم عاشقانه؛ به طورى که از مجموع آنها اهمیّت عشق در زندگى انسان دانسته مى شود؛ چنان که حافظ مى گوید:

بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آنکه سر بسپارند چاره نیست

و نیز مى گوید:

در ازل پرتو حسنت زتجلى دم زدعشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

پس نه ما، بلکه هیچ کس نمى تواند لزوم عشق را در زندگى بشر رد کند. حتى باید گفت: یکى از مهم ترین تفاوتهاى آدمى با موجودات دیگر، عاشق شدنِ اوست؛ اما همان طور که گفتیم، عشق واقعى و اصیل، عشقى است که در راه خداوند متعال و براى او تحقق پذیرد؛ حتّى اگر این عشق در مورد خانواده، همسر و فرزندان باشد.

چاره کار؟؟؟!!

 چرا عده اى خود را محتاج عشق قبل از ازدواج مى بینند؟ آیا نیاز به عشق در این مرحله یک نیاز طبیعى است؟

حقیقت آن است که عشقهاى آتشین امروزى، محصول دورى از سیستم پیشنهادى اسلام در مورد ازدواج است. اصولاً عمل به پیشنهادات اسلام در زمینه ازدواج، از به وجود آمدن زمینه عشقهایى که داراى آثار سوء است، جلوگیرى مى کند و دیگر، اشخاص نیازى به عشقهاى این چنینى در خود احساس نمى کنند؛ زیرا عشق نتیجه نیاز است و بنابراین، دو نفر به دلیل احتیاج و دورى از یکدیگر، در آتش محبت مى سوزند و گرنه وقتى که وصال مهیا مى شود، عشق نیز از بین مى رود؛ چرا که نیاز بر طرف مى شود. به قول افلاطون: «وصال مدفن عشق است.»

امروزه دخترها و پسرها تا سالها بعد از بلوغ جنسى، موفق به ازدواج نمى شوند و باید در آتش هجران جنس مخالف بسوزند و فشار وارده از قواى جنسى را تحمل کنند. همین عدم دست رسى و عدم ارضاى جنسى در وقت مناسب، به اضافه دیدن جنس مخالف، سبب کشش و جذبه اى مى شود که منجر به عشق مجازى مى گردد. آنها به خاطر شعله کشیدن نیازهایى که همه وجودشان را فرا گرفته، بدون در نظر گرفتن معیارهاى انتخاب، با یک نگاه دل مى بازند و آن را پنجره اى به سمت آزادى خود مى پندارند.

بنابراین، ازدواج نکردن در زمان نیاز و در نتیجه، دور ماندن دو جنس مخالف براى مدتهاى طولانى از یکدیگر، مهم ترین علت ایجاد عشق غلط مى باشد و حال آنکه در اسلام براى جلوگیرى از ایجاد چنین عشقهاى مجازى و در امان ماندن از آسیبهاى ناشى از آن، ازدواجِ به هنگام مورد سفارش است.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ اَنْ لَا تَطْمَثَ اِبْنَتُهُ فِى بَیْتِهِ؛ از سعادت مرد آن است که دخترش در خانه او عادت ماهانه نبیند.» این بدان معناست که هر چه سریع تر باید در جهت ازدواج فرزند خود اقدام کرد. بنابراین، دختر و پسر قبل از آنکه آینده شان از جانب آثار مخرّب عشقهاى زود گذر و خیابانى تهدید شود، در کنار هم قرار مى گیرند و از همان ابتدا به آرامش مى رسند و این نکته از اهمیت بسزایى برخوردار است؛ چون با وجود ازدواجهاى اسلامى، زوج جوان بدون داشتن گذشته اى پر از التهاب و اضطراب، عارى از هر گناه و انحراف، زندگى مشترک خویش را شروع مى کنند و جامعه اى که چنین زوجهایى در آن باشد، جامعه اى کم طلاق، پر نشاط و سالم خواهد بود.

با توجه به اینکه هنوز فرهنگ ازدواجهاى اسلامى در جامعه ما پیدا نشده است، باید جوانان تمام سعى خود را در جهت کنترل غرایز و مهار کردن علایق خویش بگمارند و بدانند که با این کار علاوه بر تضمین آینده اخلاقى و روانى خویش، از اجر اخروى نیز برخوردار خواهند شد که پاداشى معادل پاداش شهید دارد؛ چه آنکه امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ عَشِقَ شَیْئا وَ کَتَمَ وَ عَفَّ وَ مَاتَ ماتَ شَهِیدا؛ هر کس به چیزى عاشق شود و آن را ابراز نکند و عفت به خرج دهد و در همین حال بمیرد، شهید از دنیا رفته است.»

به هر حال، کنترل غرایز در چنین شرایطى تنها راه ممکن براى جوانان است؛ خصوصا دختران که خلقتشان بر اساس محبت شکل گرفته و در صورت ایجاد علاقه، به سختى مى توانند از کسى دل بکنند. آنها باید از محیطهایى که امکان ورودشان به عرصه هاى پر خطر را تقویت مى کند، خوددارى کنند. به عنوان مثال، یکى از این محیطهاى پر خطر، چت در اینترنت است که متأسفانه بعضى از خانواده ها از خود درایتى بروز نمى دهند و دختران جوان خود را در این محیط، آزاد مى گذارند که نتیجه آن در برخى مواقع، دوستیهاى نافرجام، از بین رفتن آبروى اجتماعى، تهدید آینده و دهها ضایعه دیگر است.

محبت بعد از ازدواج

نیاز انسان به محبّت ورزى نسبت به جنس مخالف غیر قابل انکار است و هیچ زمانى براى انتظار این محبّت بهتر از زمان بعد از ازدواج نیست؛ آن زمان که دو جوان به عقد هم در مى آیند و قرار است عمرى با هم زندگى کنند.

ازدواج میعادگاهى است که دو انسان را با دو سلیقه و دیدگاه مختلف در کنار یکدیگر جمع مى کند و قرار بر این است که این پیمان تا پایان عمر باقى بماند؛ اما مگر مى توان بدون هیچ گونه جنجال و برخوردى در عین صلح و صفا با هم زندگى کرد! حتى اگر آن دو خیلى به هم شبیه باشند، باز هم در صحنه هایى از زندگى با تناقص و اختلاف رأى مواجه مى شوند.

تنها عاملى که باعث مى شود آن دو بتوانند به زندگى خویش ادامه دهند، وجود محبّت و علاقه وافر است. به راستى آیا شما اکسیرى کارسازتر از محبّت مى شناسید که بتواند دو نفر را با سلایق متفاوت در کنار هم جمع کند؟ آیا چیزى جز صمیمیت مى تواند آنها را بر نادیده گرفتن عیوب و نقایص یکدیگر موفق کند؟

علاوه بر این، محبّتى که در آن زمان ایجاد مى شود، صادقانه و از صمیم قلب خواهد بود؛ به خلاف دوستیهاى کاذب که پر از اضطراب و تقبیحات اجتماعى است. زوجین در سایه محبّتهاى بعد از ازدواج مى توانید کمبودهاى عاطفى و نیازهاى احساسى خویش را به طور کامل جبران کنند.

بنابراین، جوانان مى توانند با کمى صبر و تحمل و اندکى سعى و تلاش به همراه اهتمام والدین براى ازدواج به موقع آنان، خود را از گرداب دوستیهاى قبل از ازدواج برهانند و محبّت سرشار خویش را براى بعد از آن ذخیره کنند تا با این کار براى همیشه طعم شیرین محبّت ورزى را در زندگى بچشند.



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/11/10 توسط rayehezohur

از نظر سنت و اسلام شانس چه جایگاهی دارد؟

 

اصل واژه «شانس» فرانسوی و به معنای فرصت است و در فارسی قدیم این واژه وجود نداشته است.
اما آیا شانس به معنای رایج آن حقیقت دارد یا نه؟در توضیح آن باید گفت:هیچ چیز در عالم از روی تصادف و اتفاق رخ نمی‏دهد. همه چیز در نظامی متقن، متکی بر سلسله علل خویش هستند. ولی ما از آن جایی که علل را نمی‏شناسیم، نامش را تصادف و شانس می‏گذاریم.اگر پرده از روی سلسله علل کنار رود، خواهیم دید که هیچ چیز اتفاقی وجود ندارد، گرچه برخی از این علل از اختیار و علم ما خارج باشد. بنابراین باید کوشید تا با فراهم کردن اسباب و عوامل در هر زمینه‏ای، به ایجاد بخت و شانس پرداخت؟!
خوش شانسی و بد شانسی، بیشتر از آن که معلول علت‏های ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هر شخص درباره خویشتن است. کسی که به هر دلیلی، خود را همواره بدشانس می‏داند، طبیعتا عملی متناسب با آن بروز می‏دهد و زمینه‏ساز بدشانسی خویش می‏شود.
نکته دیگر آن که ممکن است رفتارهایی از ما سر بزند - که عواقب آن مدت‏ها بعد ظاهر می‏گردد - ولی آدمی نتواند ریشه آن را دریابد. و قرآن قاعده‏ای کلی در این گونه موارد به دست می‏دهد و آن این که: «ما اصابک من سیئه فمن نفسک آنچه از بدی‏ها به تو می‏رسد، دستاورد عمل خودت می‏باشد» (نساء، آیه 79).
البته گاهی در میان مردم، شانس به مقدرات الهی اطلاق می‏گردد. مثلاً به شخصی که روزیش زیاد است و معمولاً در کارهای اقتصادی سود می‏کند می‏گویند فلانی خوش‏شانس است که برای تحلیل این مطلب باید با نگاهی گسترده‏تر به عوامل پدیده‏ها نگریست و علاوه برفعالیت‏های ظاهری شخص، به شرایط روحی و معنوی فرد و حتی تأثیر نسل‏های گذشته و تأثیر دعا یا نفرین دیگران در زندگی فرد و دیگر عوامل آشکار و پنهان در همواری یا ناهمواری زندگی توجه نمود که اگر منظور از شانس این معنا باشد ریشه در روایات و آیات دارد. زیرا از نظردین نیز این مسأله مورد قبول است. «والله فضّل بعضکم علی بعض فی الرزق....» (نحل، آیه 71).
امام علی(ع) می‏فرماید:خداوند روزی‏ها را مقدر فرمود و آن گاه آنها را زیاد و کم و به تنگی و فراخی عادلانه تقسیم کرد تا هر که را بخواهد به وسعت روزی و یا تنگی آن بیازماید و از این طریق سپاسگزاری و شکیبایی توانگر و تهیدست را به آزمایش گذارد،(نهج‏البلاغه، خطبه 91).
بنابراین همه اشخاص با توجه به فاکتورهای یاد شده در بالا، در شرایط یکسان آفریده نشده‏اند و مقدرات آنها نیز یکسان نیست. اما در نگاه عموم مردم که بسیاری از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعالیت ظاهری شخص توجه می‏کنند از سودهای کلان او تعبیر به خوش‏شانسی می‏کنند، پس شانس به معنای تصادف در سنت پیامبر(ص) و مکتب اسلام جایگاه ندارد و درست نمی‏باشد چرا که با اصل علیّت منافات دارد. چون اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرماست و هر حادثی ضرورت و قطعیت وجود خود را و هم‏چنین شکل و خصوصیت زمانی و مکانی و سایر خصوصیات وجودی خود را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستنی میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودی و علل متقدمه اوهست. اما باید دیدگاه ما نسبت به علت‏ها گسترشیابد و علاوه بر علت‏های مادی و ظاهری به علت‏های روحی و معنوی نیز توجه کنیم و حتی تأثیر نسل‏های گذشته در نسل آینده را نادیده نگیریم، (شهید مطهری، انسان و سرنوشت، ص 55).

 



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/11/10 توسط rayehezohur

جناب سروان!      
   اکثر مردم چون با درجات نظامی آشنایی ندارند به هر افسر یا درجه داری می گویند: جناب سروان. پس کسی که به هر نظامی می گوید جناب سروان یا اصلا درجات نظامی را نمی شناسد و یا تفاوت بین آنها را درک نمی کند.
بعضی از دختر خانم ها و آقا پسر ها، به محض اینکه از کسی خوششان می آید، به هیجانشان درجه ی "عشق " می دهند . بدون اینکه به میزان و جنس آن علاقه و زمینه های آن علاقه مندی توجه کنند.
یک ستوان دو، برای رسیدن به سروانی 8 سال باید خدمت کند یعنی 4 سال تا ستوان یکمی واز آن درجه 4 سال تا سروان شدن؛ بیاید ،برود، بیاموزد و آزمون دهدو...
علاقه هم مثل درجات نظامی سلسله مراتب دارد و از آشنایی شروع میشود و تا دوستی ، صمیمیت و عشق  ادامه پیدا میکند.
در اکثر موارد وقتی جوان (یا نوجوان) احساس می کند عاشق کسی شده ،در واقع فرصت یا زمینه انتخاب دیگری را نداشته و برای اولین بار با موقعیتی مواجه شده که اساسا عشق نبوده ، احساسی که با نگاه و برخورد اول معمولا به سادگی ایجاد می شود و اغلب پایدار نیست.

خیلی وقتها احساس نخستین برخورد ویژه  با جنس مخالف با عناوینی چون آشنایی یا هر چیز دیگری چون با هیجانات دیگری همراه می شود ؛ مثل استرس، اضطراب و خجالت و البته هیجان جنسی و... حال غریبی را در فرد به وجود می آورد و جوان فورا آن حس و حال را جناب عشق لقب می دهد و دیگران را عاجز از درک عمق و ژرفای آن عاشقی! میداند.

اشتباه دیگر این است که این هیجان زود گذر را با حالت دائمی عاشق بودن اشتباه میگیرند و بعد از مدت کوتاهی دلبستگی هیجان انگیزی که به وجود آمده به تدریج تحلیل می رود و کم کم اختلافات بروز می کند و سرانجام سرزنش های دو جانبه باقیمانده هیجانهای اولیه را از بین می برد و... هر یک تمام اهالی جنس مقابل را به بی وفایی وسست عهدی متهم میکنند که تمام دخترها بی وفایند یا تمام پسرها عهد شکن.

عشق محصول صمیمیت و صمیمیت محصول دوستی و دوستی محصول رفاقت و رفاقت  از اشتراکاتی مثل همسایگی، همکلاسی، همکاری وهم ... ناشی می شود (معمولا هر هم... منجر به رفاقت نمی شود و در همان حد می ماند و البته لزومی هم ندارد.) ونقطه شروع؛ آشنایی و شناخت است. بین درجه آشنایی تا عشق خیلی فاصله است.
در عشق حقیقی ورابطه ی با خدا نیز این چنین است.


خدا خوان تا خدا دان فرق دارد
که حیوان تا به انسان فرق دارد

بدینسـان از خدا دان تا خدا یاب
زانســان تا به سبحان فرق دارد

نگارش یافته توسط حجت الاسلام والمسلمین شهاب مرادی  


 



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/9/8 توسط rayehezohur

عزیزانی که تمایل  به اخذ سی دی جلسات (همایش اول دکتر دوست محمدی/ همایش دکتر وحیدی / همایش دوم دکتر دوست محمدی / و همایش حجت الاسلام شهاب مرادی ) را دارند می توانند به آدرس: زنجان/خیابان سعدی شمالی روبه روی بیمارستان ارتش دفتر فنی مهدیار مراجعه نمایند

 

سی دی 

 باتشکر گروه فرهنگی رایحه ظهور   



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

دوستان گرامی جهت مشاوره می توانند به آدرس الکترونیکی  mohammadi1904@yahoo.com  مراجعه نموده وسئوالات خود را مطرح کنند. البته در قسمت نظرها نیز می توانید سوالات خود را مطرح نمایید.

 



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/7/25 توسط rayehezohur
   1   2   3   4   5   >>   >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک

  • آی تی ایران
  • قالب میهن بلاگ
  • ضایعات
  • انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس