سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رایحه ظهور زنجان
 

سوال :

سلام

من دختر 26 ساله با علقه های مذهبی هستم. همیشه و مهمترین چیز برام این بوده که از درسی که دارم میخونم و واقعا هم ازش لذت میبرم براش ارزش بذارم. باهاش کار کنم و ... .برای همینم یکی از ملاکهای مهمم بعد از اخلاقیات و ایمان بخدا و علاقه این بوده که همسرم هم آدمی پویا با سطح تحصیلات فوق لیسانس به بالا و پرتلاشی باشه. چون الان شرایطی برای من فراهمه که احتمال پذیرش بورسیه دکترا برای سال آینده در خارج از کشور هم برام زیاده و نمیخام اختلاف تحصیلی بعدا برام مشکل ایجاد کنه. البته اگر میگم مشکل منظورم این نیست که من نگاه از پایین به بالا به طرفم داشته باشم بلکه اتفاقا آدمی هستم که حقیقتا هرگز کسی رو بخاطر ندونستن کوچک نشمردم بلکه احساس می کنم ممکنه دیگران این نگاه رو القا کنن یا اصلا بعدها خود طرف این احساس کمبود درش ایجاد بشه که از نشست و برخاستهای همسرش یا مسافرتها و کنفراسها و ... . از طرفی واقعا دلم میخاد این پویایی و همراهی هم در طرفم باشه. خواستگارای زیادی داشتم. اطرافیان با ملاک تحصیلات من مخالف بودن اما برای منکه چشم انداز زندگیم با تلاش در این جهت گره خورده پذیرفتنی نبود.با این حال سعی کردم تو هیچکدوم بیجهت نه نگم واسه همینم از خدا خواستم اگر به صلاحمه دهنم رو قفل کنه حتی اگر ملاک تحصیلات به اون معنا لحاظ نشه. واقعا هم بیجهت نه نگفتم. اما این بین دومورد همزمان پیش اومد که یکی ملاکهای منو داشت و دیگری نه. کسی که ملاکهامو داشت با وجودیکه وضع مال مناسبی نداشت با اظهار علاقه ای که میکرد خیلی امیدوارم کرد. اظهار میکرد دلش به لطف خدا روشنه که بتونه مسیر روشنی خانواده من برای اداره حداقلی زندگی ازش خواسته بود رو پیدا کنه و اگر این وصلت میسر نشد نمیخاد به ازدواج فکر کنه. صبر کردم . اونم جورهای مختلفی سعی کرد اما نشد چون مشکل سربازی هم داشت. بعد از 6-7 ماه که توی دانشگاه موضوع رو با من مطرح کرده بود (و قبلش که حدود چند ماه که مردد به طرح موضوع بدلیل پیگیری فراهم آوردن امکانات بود) عذر خواهی کرد که نمیخاستم اینطور بشه ولی هیچ جایی دستم بند نشد و دیگه ما رابطه رو قطع کردیم. تو اون مدت 1-2 بار با پدرم ملاقات داشت. حتی پدرم پدر اون رو دیده بود اما من هم به یک علت دیگه حاضر به صبر کردن نشدم و اونم اینکه احساس می کردم که یا خانواده اش اونقدر برای احساسات ارزش قائل نبودن که برای گرفتن فرصت نشدن پادرمیونی نکردن و یا خودش با خانواده اش مشکلی داشته که هردوی اینه معضله. و این سوال همینطور برای من موند که واقعیت موضوع چی بوده . از اونطرف کسی که یک پله سطح تحصیلی اش از من پایینتر بود اما امکانات زندگیش فراهم بود و مقبول خانواده من هم بود رو رد کردم و هیچوقت هم پشیمون نیستم و گفتم ملاک منو نداره (البته این تها ملاک رد نبود) اما خانواده من همواره ازش بعنوان یه آدم متعهد و مسئول یاد می کنن. بعد از چندین خواستگار که بنا به دلایلی رد کردم چند ماهی بود که کمی روانم آسوده بود.حالا الان در شرایطی قرار دارم که با خواستگار لیسانس مواجهم اما احساس می کنم مغزم تحمل اینهمه فشارهای عصبی رو نداره. من از این چالش قدیمی خسسته شدم. چه بسا که قبل از این ها هم حتی تا مرز نامزدی هم رفتم و بهم خورد. اما نمیتونم با خودم کنار بیام از ملاکم بگذرم و حتی دیگه حاضرنیستم به بررسی این مورد بپردازم. اما خانواده ام حالا که سنم بیشترشده میگن باید کنار بیای تو بیخودی سخت می گیری. اصلا حس لجبازی هم پیدا کردم. از مقایسه هاشون درمورد کسی که ردش کردم و اونا پسندیده بودن بدم می یاد و گفتم حالا اینم ملاک منو نداره و دوست ندارم بیاد. احساس میکنم اگر تو اون مورد که خواست من بررسی اون بود، اونطور نمیشد من الان سرکوفتها و فشارهای این و اونو نداشتم. البته اینم باید اضافه کنم که اینکه اون شخص خواسته خانواده منو بحق می دونست اما حتی سربازی با حقوق هم براش جور نشد. دارم برای مقابله با فشارها سعی میکنم استقلال خودمو بدست بیارم. برم خارج درس بخونم تا از این فضا دور و راحت باشم. گرچه ازونجا هم نگرانیهایی دارم اما احساس میکنم (اونجا در کنار دوست قابل اعتمادم که اینکارو کرده) راحتتر خواهم بود ولی این فشارها هم برام سخته احساس میکنم باید برای بدست آوردن این استقلال وظیفه یک مرد رو هم به دوش بکشم.
خسسسسسسسسسته ام. لطفا کمکم کنید.

 

جواب :

سلام

الان از فشار خانواده ناراحتید و دل خوش به تحصیلی هستید که بهش عشق می ورزید اما این شوق و ذوق با اتمام تحصیل و رسیدن به نقطه اوجی که انتظارش رو دارید به نهایت خواهد رسید و به جایی می رسید که کار و تمام افتخارات تحصیلی عادی می شه و بعدش روزی می رسه که احساس می کنید که زندگی بدون یک همدم و همسر و فرزند بی معنا است و دلتون می خواد ازدواج کنید اما ممکنه مشاهده کنید که نه تنها خواستگار با ملاکهای شما وجود نداره بلکه اصلا برای دختر در سن شما خواستگار نمیاد پس حتی اگه با مثل خارج رفتن از فشار خانواده رو یه جوری خلاص بشید ممکنه در اینده مجبور بشید سالهای سال یا تا اخر عمر فشار تجرد رو تحمل کنید اگه بهش راضی هستید انتخابش کنید ولی فکر نمی کنم در اینده وقتی تجرد بهتون فشار اورد به همین رضایت باقی بمونید

علاوه بر اینکه تصور نمی کنم فشار پایین تر بودن تحصیلات همسر بیشتر از فشار تجرد تا اخر عمر باشه چون وقتی سن شما بالا رفت دیگه تضمینی برای ازدواج شما وجود نداره

شاید بگید از کجا معلوم که در مورد من این طور بشه و شاید خواستگار خوبی نصیبم شد من عرض می کنم ان شاء الله که این طور بشه و مجرد نمونید اما اگه شد پشیمونی هیچ سودی نداره چون خیل عظیم دخترای سن بالای مجرد نشون دهنده اینه که وقتی سن دختر بالا می ره به شدت امکان ازدواجش کاهش پیدا می کنه خصوصا که ملاکش هم تحصیلات بالاتر همسر باشه که تازه افرادی که می تونن خواستگاریش بیان کمتر  هم می شن

من با نظر خونواده شما موافقم و پافشاری شما بر ملاک بالاتر بودن تحصیلات همسر رو خطرناک می دونم که ممکنه اصل ازدواجتون رو به خطر بندازه و به ازدواج نامناسب مجبورتون کنه یعنی تحت فشار تجرد مجبور بشید با کسی که فکرش رو هم نمی کردید ازدواج کنید

دیگه خود دانید



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/7/28 توسط rayehezohur
<   <<   6      
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک

  • آی تی ایران
  • قالب میهن بلاگ
  • ضایعات
  • انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس